پاسدار حرمت شهیدانی/فاتح قله رفیع ایمانی/جلوه ی مجسم کمال انسانی/بی ریا ، تو جاودانه می مانی
سوم شعبان،روز پاسدار و طلوع خورشید ماندگار کربلا بر شما مبارک باد.
خداوندا:
نگهداری از این سرو چمن کن/غبار فتنه را دور از وطن کن/خوارج ،جمله اینک جمع گشتند/ الهی نسلشان را ریشه کن ،کن
(ان الفتن اذا اقبلت....
فتنه ها آنگاه که روی آورندبه حق شباهت دارندو چون پشت کنند حقیقت چنانکه هست،نشان داده می شود؛فتنه ها چون می آیند شناخته نمی شوند و چون می گذرند شناخته می شوند. چون گردباد می چرخند ،از همه جا عبور می کنند، در بعضی شهرها حادثه می آفرینند و از برخی شهرها می گذرند) - نهج البلاغه مولا علی (ع) -قسمتی از خطبه 93
پیشواز:
به ضیافت قرآن ،به شهر خدا/به سی شب و سی روز در نماز و دعا/به چلچراغ شب قدر در نظاره ی نور/خوش آمدید عاشقان به بارگاه حضور
وداع رمضان و حلول عید فطر:
سخت است وداع این ماه/خوشبخت بود قرین درگاه/صد حیف که هرچه بهره بردیم/باز آمده ایم در اول راه/عید است و بهار جان است/در ورد زبان ،الحمدالله
لیلام= حراج نمودن
لیلاج قمارباز معروف که سرانجام خاکسترنشین شد و خاقانی از او با عنوان لجلاج نام می برد:(هفت بیدق عاجز شاه قدر/ ارچه شان لجلاج سان دانسته اند)
وی ابوالفرج محمد بن عبیدالله لیلاج بود؛شطرنج باز معروف که نزد عضدالدوله بود- ابن ندیم می گوید او را در شیراز دیدم در سال360 و اندی درگذشت و از کتب او منصوبات شطرنج است
امثال و حکم دهخدا؛زیر مثل: گرو که داند بردن به بازی از لیلاج،حکایتی را در مورد کسی که می خواست شطرنج را پیش لیلاج یاد بگیرد بیان کرده است.
نها = جلو ،پیشاپیش
برهان قاطع:نهاز= بز جلو گله را گویند و به استعاره بر سروران و پیشوایان گویند.
در زبان پهلوی میانه :نهازک= 1-بز یا گوسفند پیشرو رمه
( از بیم و هیبت و سهم و سیاست تو به دشت/ زگرگ بچه فرو ریزد از نهیب نهاز)-- سوزنی سمرقندی
2-پیشوای قوم و سرور
از ناصر خسرو: -بر سر دیو تو را عقل بسنده است رقیب/به ره خیر تورا علم بسنده است نهاز
- سوی چشمه شوربختی شتابد/کراآزباشد دلیل و نهازش
- نروم اندر رمه ی این بزرگ رمه /که بدو در نهاز شد بز لنگ
بیسی کردن= فرستادن
فرهنگ پهلوی:visi kartan
فردوسی: (گسی کردمش با دل دردمند/چو آید به نزدیک تخت بلند
برهان قاطع:گسی- به ضم اول و ثانی به تحتانی کشیده؛مخفف گسیل است که به معنی وداع کردن و روانه نمودن و دفع کردن و فرستادن باشد کسی را به جایی
نمونه آن در تاریخ بیهقی بسیار است.
آرا= نشانه و آدرس
فرهنگ پهلوی:Arak=جهت ،طرف،سوی