علیرضا با مرکب رهوار رفت
همدم قرآن،بسیجی وار رفت
رفت تا میهن بماند پایدار
پایه های کاخ ایمان استوار
یاد شرهانی و یاد اسماعیل
گشت قربان در ره رب جلیل
قلب ایام از فراق او تپید
او رضای ایزد منان خرید
یاد عالی ، یاد سردار بزرگ
درجهاد و در بسیج شیرسترگ
7
خطبه ی شیرین او بعد از نماز
همدم دل ، آیه های جان نواز
یاد شب های بسیج روستا
قصه می گفت از زمین نینوا
قصه ی رزم و جهاد خط شکن
داستان حفظ اسلام و وطن
ای دریغ آن گنج زود از دست رفت
حلقه ی شعر و سرود از دست رفت
وای بر ما ،غرق خودبینی شدیم
غرق دنیا ، غرق بی دینی شدیم
8
از حسین معصومی، گویم سخن
الگوی ایثار و بی غسل و کفن
درس اخلاق از حسین آموختیم
از فراقش ،سال ها ما سوختیم
برق لبخندش به جان آتش فکند
روح پاکش بر شد از عرش بلند
با حسین فاطمه ، محشور باد
نام نیکش تا ابد مشهور باد
یاد جانبازان میدان نبرد
یاد داراب ، آن شهید شیرمرد
9
حسرت پرواز بر قلبش نماند
پرکشید و جان به جانانش رساند
در گریگان ، یاد ابراهیم ما
آتشی زد در دل پر بیم ما
دل پر ازغم شد زنو آتش گرفت
مردی ازمجموعه ی آرش گرفت
قصرشیرین هم حکایت می کند
داغ ماشاالله شکایت می کند
صوت آواز اذان آید به گوش
دل فغان دارد و قلب آید به جوش
10