صفحه 1
انسان در ترازوی عقل( بررسی زندگی و ایده متنبی در مورد عقل گرایی) حسین زنده بودی
نامش ابوالطیب، احمد بن حسین بن حسن بن عبدالصمد جعفی الکندی الکوفی و لقبش متنبّی – بعضی گویندکه در جوانی ادعای نبوت کرد1- سنین عمرش بین سالهای294 تا344هجری؛ زادگاهش را گاهی کوی کنده از شهر کوفه از بلاد عراق عرب و گاهی در حمص2که بین حلب و دمشق است ،دانسته اند؛ در این مورد ، وفیات الاعیان ،جلد1،ص 102، زادگاهش را کوفه می داندکه در زمان جوانی برای کسب علم به شام رفت.
وی از همان کودکی و نوجوانی،شیفته ی علم و ادب می شود ودر شام و عراق به اکتساب علم و ادب می پردازد، بافلسفه ی یونانی آَشنا می شودو زمانی نمی گذرد که وی به اوج شهرت می رسد و نامش زبانزد صغیر و کبیر،عالم و متعلم، عامی و مکتبی و ... می شود؛ بحث در مورد شعرها و افکار او، چاشنی مجالس انس می شود؛ منتهای آرزوی هر امیر و وزیر آن است که لحظه ای شاهد حضور باسعادت او در درگاه خود باشد.
مدح متنبی هر خامل الذکری را زبانزد و مشهور همگان می سازد؛ مدح متنبی تزریق روح ومعنی در جسم الفاظ است و مصداق "از خاک آفریده را نفخت من روحی" می باشد.
« درباره ی متنبی از من سوال کرد(ابوالحسن حمزه بن محمد اصفهانی) پس من جواب دادم تیر اندیشه ی متنبی در شعر مسافت های دوری را طی می کند. او در نظم خویش بسیار مصیب است جز آنکه گاهی فقره ای غرّا را با کلمه ای عورا و بی ارزش همراه می سازد؛زیرا چنانکه گفته اند کدام عالمی است که از خطا و اشتباه به دور باشد و کدام شمشیر برنده ای است که به کندی نگرود و کدام اسبی است که سکندری نزند؟ »3
و صاحب بن عباد در این مورد مصیب است و معذور که : « ... چون از در ملاطفت به متنبی نامه نوشت و او را به بهره مندی از ثروت فراوان نیزوعده داد ، متنبی بر او وزنی قائل نشد و به نامه و خواسته ی او جوابی نداد.4 از همین جا شعله های خشم در وجود صاحب زبانه کشید و او را مصمم کرد که از این شاعر نامدار به خاطر آنکه غرورش را جریحه دار کرده است، انتقام جویی کند و حاصل آن کینه جویی، تدوین رساله ای است که به نام "الکشف عن مساوی شعر متنبی" مشهور شده است.»5
در سال 337ه.ق دربار سیف الدوله ، محط رحال و مسکن مالوف او می گردد و در شعرش ، میدان گاه ها و دلاوری های این امیر را برای اخلاف تاریخ زنده نگه می دارد و از او صله ی موفور می یابد و چون وحشتی بین او و ممدوحش حادث می شود از آنجا رخت بر می بندد و به سوی کافور اخشیدی ، شاه مصر می شتابد.( سال 346 ه.ق) که در این خطه نیز این شاه بی تمییز و فرزندش ،انوجور را به آرزوی رسیدن به ضیعت و ولایتی مدح می گوید ولی به خواسته ی خود نمی رسد و وفور نعمت از دست بذل کافور ، مکفوف است و متنبی او را هجا می گوید و به سوی عراق و بعد فارس رهسپار می گردد و ابن عمید و عضدالدوله ی دیلمی را ستایش می گوید و از خوان نعمت بی دریغ آنها بهره ها می برد.
سرانجام ،زمانی که رهسپار بغداد و به قولی کوفه است وی به همراه فرزندش،محسّد و غلامش،مفلح توسط فاتک بن جهل اسدی و گروهی از دشمنان متنبی در مکانی به نام «الصافیّه» که کوههای اطراف آن را نیز «جبال الصافیّه» می نامند و در جانب غربی سواد بغداد، کنار دیر عاقول واقع است مورد هجوم قرار می گیرند واین دریای ادب و دانش را می خشکانند امّا فیض او در وجود طالبان دانش جاری می ماند؛دریایی فیاضی که در کنارش ، جوی ها و تالاب ها و رودخانه ها و دریاچه های شور دیگر نیز ، دم از حیات می زدند.
در وفیات الاعیان،جلد1،ص103 چنین می خوانیم:«و انما القیل له "المتنبی" لانه ادعی النبوه فی بادیه السماوه و تبعه خلق کثیر من بنی کلب و غیرهم فخرج الیه لوء لوء،امیرحمص ،نائبالاخشیدیه؛فاسره و تفرق اصحابه و حبسه طویلا ثم استنابه و اطاعه و قیل غیر ذلک و هذا اصح و قیل:انه قال: انا اول من تنبا بالشعر.
2- احب حمصاً الی خناصرهٍ وکل نفس ٍ تحب محیاها ------ دیوان 4/ 272
3-الکشف عن مساوی شعر متنبی- ص30-29؛ چاپ بغداد،سال1387-1965میلادی,به اهتمام شیخ محمدحسن آل یاسین.
4-یتیمه الدهر- جلد 1؛ص 101-100 ؛چاپ مصر- سال1352ه.
5- مقدمه ترجمه امثال سائره از شعر متنبی (صائب بن عباد) – ترجمه دکتر فیروز حریرچی،صص9-8 ؛چاپ سال2536 شمسی.