صفحه 2
اخلاق انسانی:
روحی بلند دارد و طالب سروری و ریاست است، مزاجی ثابت دارد و هیچوقت افکار و آرای وی دستخوش دگرگونی نمی شود و به قول شیخ ابراهیم الیازجی – که یکی از شارحان دیوان متنبی است-:«فکانّه ینطق بالسنه الحدثان و یتکلم بخاطر کل انسان و یخطب فی کل شان»
غرور متنبی در میان شاعران عرب همچون غرور خاقانی شروانی در میان شاعران پارس است اما منشا غرور هرکدام متفاوت است؛یکی ز مناعت طبع، دیگری ز نقص نسب.
و گرچه در مدح ،ید طولایی دارد و معجزه گر است اما معجزه ی او در اخلاق مشهودتر است؛ درمیدان کرامت و آزادگی و ابا ازستمگری،تصمیم ها و آرزوهای بلند و رفیع،گزینش مکان و موطن وهمنشین وجلیس، مکافات و پاداش ،فلسفه ی زندگی و بالاتر از همه خویشتن داری خردمندانه، گوی سخن را از همگنان ربوده است.
- او بر این باور است که چون آدمی در مسیر افتخار(شرفٌ مروم) پیش می رود، هیچگاه نباید از کوشش
در رسیدن به منتهای کمال بازماند:
اذا غامرت فی شرفٌ مروم فلاتقنع بمادون النجوم
زیرا طعم مرگ جز یکی بیش نیست:
فطعم الموت فی امر صغیرٍ کطعم الموت فی امر کبیرٍ
- انسان یا باید عزیز و مفتخر زندگی کند- اگر چه تمام عمرش را در جنگ و جدال سپری کند-و یا باید بمیرد:
عش عزیزاً ، او مت و انت کریم بین طعن القنا و خفق البنود
- اگر عزت آدمی در جهنم نیز باشد،باید به دنبالش رفت و از خواری ، اگرچه در بهشت نیز مسکن گزیند ، پرهیز کرد:
فاطلب العز فی لظیً و دع الذلُّ ----- ، ولو کان فی الجنان الخلود
- با وجود این که متنبی خود نژادی بزرگوار دارد معترف است که به نسبت ،فخر ورزیدن و از جد و آبا سخن گفتن،هیچ انسانی را صاحب کمال نمی کند بلکه باید نسبت و آبا را از صیت و شهرت خود ، بهره داد:
لابقومی شرفت ،بل شرفوا بی و بنفسی فخرت،لابجدودی
- خوی و خصلت بشر، چون سر در نشیب گذارد ، وی را تنبل می کند و توجیه گر ضعف هایش می شود تا آنجا که ناتوانی و عجز را بردباری و صبر نام می گذارد:
یری الجبناء ان العجز حلم و تلک خدیعه الطبع اللئیم
----------
من یهن، یسهل الهوان علیه مالجرح ٍ بمیّت ایلام
- انسانی که خواهان شرف و بزرگی و. طالب نیکنامی است، لازم است که رنج بکشدو دلیر مرد باشد؛بخشش زیاد آدمی را تهیدست می کند و پا در میدان دلاوری نهادن نیز مرد را بی پا و دست. ولی راه رسیدن به نیکنامی استوار،جز دلاوری و بخشندگی نیست:
لولا المشقه ساد الناس کلهم الجود یفقر و الاقدام قتال
- کردار انسان نشان دهنده ی پندار اوست و چون کردار به بدی و زشتی گرایید ،بدون شک افکار چنین شخصی نیز بد و شیطانی می باشد و به قول معروف:« ئاز کوزه همان تراود که در اوست»:
اذا ساء فعل المرء ساءت ظنونه و صدّق مایعتاده من توهّم
- هرچند می گوید:
ما الدهر اهلٌ ان یومّل عنده حیاه و ان یشتاق فیه الی النسل
لیکن بر این باور است که دنیا با همه بدی هایش،زیباست و دل بر مرگ نهادن خطاست؛انسان چون سر در نشیب و پستی گذارد ،گاهی اوقات در بحبوحه ی مشکلات آرزوی مرگ دارد در حالی که آن روی سکه ی حیات را ندیده است و این خود یک بیماری بزرگ در جامعه بشری است:
کفی بک داءً ان تری الموت شافیا و حسب المنایا ان یکنّ امانیا
----------
تخالف الناس حتی لا اتفاق لهم الّا علی شجبٍ والخلف فی الشجب
----------
فقیل:تخلص نفس المرء سالمه و قیل تشرک جسم المرء فی العطب